17
وای برمن گر تو آن گم کرده ام باشی..
16
تـــو کـیـسـتـی کـه مـن اینگـونـه بی‌تو بـی‌تـابـم
شــب از هــجــوم خیــالــت نـمــی‌بــرد خــوابــم
تـــو کــیـسـتـی کـه مـن از مـوج هـر تبسـم تــو
بـــســان قــایــق ســرگــشــتــه روی گـــردابــم
مــــن از کــــجـــا ســر راه تـــــو آمـــدم نـــاگــاه
چـــه کـــرد بــا دل مــن آن نــگـــاه شـیــریــن آه
تــو دوردســت امیــدی و پــای مـن خسته است
چـراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است
تـــو آرزوی بـــلـــنـــدی و دســـت مـــن کــــوتــاه
مــدام پــیـش نـگـــاهــی مـــدام پــیــش نــگــاه
چــــه آرزوی مــحــالـی اسـت زیــســتــن بــا تــو
مـــرا هـمـیــن بـگـذارنـــد یــک ســخـــن بــا تــو
14
شب دیجوری است
اما چشم های من هنوز با خواب بیگانه است
دلم هوای تو داره
اما پیله کوچک دلم هرچه پرید باز به تو نرسید !!
کجایی ای پروانه کوچک من؟
که برایت یک قصر رویایی ساخته ام
تا اوج هفت آسمان
و چشم به راه تلالو یک نگاه مانده ام
در وسعت بیکرانگی عشق...
کجایی ای پروانه کوچک من
پیله ها را دریاب
و عاشقانه پرواز کن
که پروانه همیشه با پرواز معنا میشود...
13
دو غریبه دو تا قلب در به در
دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین
دو تا دور افتاده ی تنها نشین...
12
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ...
پرشی دارد اندازه عشق...
پرشی دارد اندازه عشق...
11
من که با دريا تلاطم کرده ام راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟؟
10
زمان مهرماه سال 58
مکان :داروخانه ای در جنوب تهران !
تصوری از کار در داروخانه نداشتم. داروسازی خوانده بودم و باید کارم را شروع میکردم. اولین مصاحبه شغلی ام رو در مکانی به ابعاد یک کمد انجام دادم.
-تا حالا در داروخانه کار کرده ای؟
-نه اولین بارم است.
-چند سالت است؟
-بیست و پنج سالم است.
-من به اندازه سن تو در داروخانه کار کرده ام. میدانی چرا اینجایی؟
(پَ نَ پَ نمیدونه ! )
فقط به خاطر بازرسی است. روی صندلی بشین و هر کاری دلت خواست بکن، ما هم کارمان را میکنیم. هر وقت بازرس اومد بیا جلو.
در عمر بیست و پنج ساله ام اینقدر تحقیر نشده بودم، همیشه شاگرد اول، دانش آموز موفق، دختر نمونه . حالا... بعد از هجده سال درس خواندن باید میومدم توی این کمد می نشستم، مثل لولوی سرخرمن !
چه کار بی حاصلی. دلم میخواست گریه کنم. آن وقت نداشتم کهفکر کنم به استادام در دانشکده که با چه زحمتی شیمی آلی، انگل شتاسی، میکروب شناسی، فیزیولوژی... رو توی کله ی ما فرو میکردند.برای چی؟ آیا این شغل من بود؟
تک و توک نسخه ها رو نگاه میکردم.نمی توانستم آنها را بخوانم، نام دارو ها رو به یاد نمی آوردم. خیلی جا زدم، الانم بعد سی سال بدترین خاطره ی زندگیم همان روز است.
وقتی به خانه رسیدم داستان رو گریان به پدرم گفتم، او گفت: تو مسوول فنی هستی، یعنی نماینده وزارت بهداشت در داروخانه، اگر دارویی اشتباه داده شود، تو مسوولی. یادت باشه تو مسوول جان و سلامت بیمار هستی.
-ولی من نه می توانم نسخه ها را بخوانم، نه اسم دارو ها یادم می آد.
-اشکالی نداره! به خودت فرصت بده! خیلی سریع از آنچه فکر میکنی همه چیز رو یاد خواهی گرفت. صبور باش، دانش و هوش خودت رو دست کم نگیر.
بعد از چند ماه
چند ماه گذشت. با صبوری، دقت و بردباری نسخه خونی رو یاد گرفتم. با زیر و بم کار آشنا شدم. با همکارانم رابطه ی دوستانه اس برقرار کردم و وارد مرحله دوم کارم، یعنی رفتار با مشتری شدم.
این مرحله از کار شگفت انگیز بود.
درس اول
خانمی می آید و یک بسته قرص مسکن می خواهد. یک بسته قرص استامینوفن به او میدهم. می گوید:«اینکه استامینوفن است من مسکن میخواهم.»یک عدد قرص پروفن به او میدهم، میگوید: «اینکه پروفن است.» و همین طور هر چه به او میدهم، میگوید مســــــــکن میخواهم نه این را، آقای دکتر میداند. آقای دکتر! من مسکن می خواهم و آقای ص می آید و یک عدد استامینوفن که به انگلیسی رویش نوشته شده به آن خانوم میدهد. خانوم هر کار می کند نمیتواند آن را بخواند، رویش را میکند به من می گوید: ای مسکن است خانوم! یاد بگیر
...درس دوم
بیمار پیر و خسته و روستایی نسخه را می دهد به دستم، هر چه سعی میکنم موفق به خواندن نسخه نمیشوم. نسخه را می دهم به دستش و می گویم خوانده نمیشود ، میگوید یعنی چه؟
میگویم: بد خط است خوانده نمیشود.
میگوید: بگو سواد ندارم. آقای دکتر شما این نسخه را بخوانید !
آقای ص نسخه را میگیرد نگاهی به قفسه می اندازد و میگوید: دارو را تمام کرده ایم !
بیمار میگوید قربون آدم چیز فهم !
درس سوم
آقای طلبکار می آید و دستور می دهد: دو تا ورق کدیین بده.
میگویم: نسخه دارید؟ میگوید: «برو بابا ! همه جا ریخته
.»آقای ص می آید: «سلام حال شما چطور است؟ چه فرمایشی دارید؟ کدیین؟مدتی است توزیع نشده و گرنه خدمتتان تقدیم می کردیم
»و بدین وسیله از آقای ص که به من رفتار با بیماران را آموزش داد متشکرم.
پ.ن
پ.ن ۱ : چرا اینقدر زود به بیماران ما برمیخورد اگر بگوییم داروی شما نسخه می خواهد؟
پ.ن ۲ : چرا اینقدر زود به بیماران ما برمیخورد اگر بگوییم دارو خوانا نوشته نشده؟
پ.ن ۳ : چرا اینقدر زود به بیماران ما برمیخورد اگر بگوییم داروی شما در فهرست بیمه نیست؟
پ.ن ۴ : چرا اینقدر زود به بیماران ما برمیخورد اگر بگوییم اسم دارویی که چند روز پیش خریده اند یادمان نیست؟
پ.ن ۵ : چرا اینقدر زود به بیماران ما برمیخورد اگر بگوییم پول خرد نداریم؟
منبع : هفته نامه سپید
09
همیشه خواستن توانستن نیست، همه میگن بخوای میشه ولی یه جاهایی یه زمونایی هست که نمیشه یعنی همه چی دست به دست هم میدن تا نشه
یا غرورت یا دوستات یا خود اون چیزی که میخوای یا هم دنیا
بدترش اینه که همش یجا باشه
حالا هی بگو همه میگن خواستن توانستنه واسه من که نیست هر چی بیشترم بخوام تازه سخت ترم میشه ایشالا که واسه شما این طور نباشه
08
داره باورم میشه...
می مونی تو همیشه...
لحظه های زندگیم بدون تو نمیشه...
07
یکی از دوستام می گفت چقدر آدم از غم و غصه هاش بگه ... خوب راست میگفت ولی یه جاهایی هست که نمیشه
دوستی ها شدن کشک...کسی دیگه نمی تونه به بهترینش اعتماد کنه...اعتماد صرفاً نه اینکه راز دارت باشه...اعتماد به اینکه دوستته همونی که بودنش احساس آرامشه...حرفاشو انبار کنه فقط بودن که این روزا کمتر کسی این شکلیه حتی شاید خود من...
علی رغم اینا اتفاقای خوبی هم هست ولی تو این جور مواقع دوستات زیادن شاید چون شادی...
06
پیمانی را که در طوفان با خدا بستی در آرامش از یاد نبر...!
05
دیدن ... ندیدن
داشتن ... نداشتن
بودن ... نبودن
و ...
همه چی تو این دنیا با تضادش معنا پیدا میکنه و ما قدر همه چی و با از دست دادنشون میفهمیم
کاش اینطور نبود...
04
همش تو کتابا میخونینم هر چی میخواین فقط از خدا بخواین ولی تنها چیزی که به ذهنمون نمی آد اینه که از خدا بخوایم...
حقمون پایمال میشه حق و از مردم می خوایم نه خدا...
کمک می خوایم اول از نزدیکترین دوستمون میخوایم نه خدا...
سلامتی از دکترا نه خدا...
و میلیون ها و میلیارد ها خواسته البته از غیر خدا...
03
شکستن یه قلب زور زیادی نمی خواد ولی نمیدونم چرا این روزا همه فکر میکنن قوی ترینن...!
02
برادرم تو پست جدیدش نوشته بود: یکی بود یکی بد جوری نبود...
نمیدونم این خوبه که نبود کسی بدجوری آزار بده ولی لحظه به لحظه یادش تو ذهنمون باشه و تنهایی هامونو پر کنه یا این که بهتره...
01
زندگی جای عجیبیه !
گاهی وقتا با ما مثل یه بچه رفتار میکنه ، بچه ای که محتاج کمک دیگران هستش ، بچه ای که باید کسی از دستش بگیره تا بتونه راه بره ...
یه جورایی تنها همراهمون همین زندگی میشه اما نباید همراه همیشگیمون رو از یاد ببریم ... اونی که از اون بالا مراقب ماست.
گاهی وقتا هم طوری خشن رفتار میکنه که نه تنها از این زندگی که موقعی تنها همراهمون بود بلکه از کل محتویاتشم زده میشیم طوری که فقط با تکیه به همین زندگی میتونیم از خشونت خود زندگی فرار کنیم.
واقعا عجیبه !!!!
نوروز مبارک...
باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروند تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند و آنگه سر مست و با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز نو روز و جشن شگوفه ها را بر گذار می نمایند ...
و باز گرمای ملایم و فرحبخش روز های آفتابی بهار در باغ و راغ و کشتزار ها به سبزه و گلها و درختان بشارت میدهد تا از خواب سنگین زمستان بیدار شوند و روح تازه بخود گیرند و آنگاه این نوای جانبخش را ساز بدارند .
و باز نسیم گوارای گیسوان مشک بوی بته های گلاب را با آهنگ موزون تکان میدهد تا با لالهء خوش عذار و نرگس و ریحان و گل های دشتی همزمان جوانه زنند و ترانه عشق را به گوش عشاق برسانند و آنگاه در چمنها و دشت و دمن طوفان برپا کنند.
و باز هوای شاداب به عشرتگاه باغ و لاله زار ها راه میگشاید و گلهای سرخ و زرد و نیلوفری را که در سبزه زار ها می رویند نوازش میدهد و آنگاه پربار چمن را به نظاره می نشیند و همین که در مرغزاران حریر پوش به میزبانی مردان پاکدل دشت می شتابد نالهء نی را می شنود و وظیفه دار این پیام میگردد.
آزمون خود شناسی
اعتقادات تبتی ها به شناخت درون بسیار جالب است تا جایی كه اگر كسی زمان تولد خود را بدقت حتی به ساعت و ثانیه بداند تسلسل روح وی را در كالبد ها ی گذشته و آینده تشخیص خواهند داد.
این؛یكی از آزمونهای دلای لاما( از كاهنان برجسته آنهاست ) است برای این آزمون زمان بگذارید از آن لذت خواهید برد
دلای لاما توصیه میكند كه آن را بخوانید چرا كه برایتان مفید است
فقط 4 سوال
پاسخها روشنگر خواهند بود
صادق باشید و پاسخها را پیشتر از جواب دادن نبینید
ذهن همانند چتر میماند وقتی خوب كار می كند كه كاملا باز شود
تقلب نكنید
آزمون خود شناسی
قبل از آغاز آزمون
یك آرزو كنید
بترتیب به سوالات جواب دهید
فقط 4 سوال پرسیده خواهد شد و اگر قبل از پاسخ ؛جوابها را ببینید آزمون بخوبی شما را هدایت نخواهد كرد
به آرامی پیش بروید و حوصله بخرج دهید
یك قلم و كاغذ آماده كنید
در انتها به پاسخهای داده شده نیاز خواهید داشت.این یك پرسشنامه صادقانه است كه به شما چیزهایی درباره واقعیت درونتان خواهد گفت.
به هر سوال فقط یك پاسخ بدهید
اولین چیزی كه به ذهنتان خطور می كند بهترین است
به یاد داشته باشید هیچ كس غیر از خودتان نباید پاسخها و نتایج را ببیند.
سوال اول
حیوانات زیر را بترتیب دلخواه مرتب كنید
گاو، پلنگ، گوسفند ، اسب ، خوك
سوال دوم
درمورد هركدام كلمه ایی بنویسید كه آنرا تشریح كند
سگ ، گربه، موش ، قهوه ، دریا
سوال سوم
درباره كسی فكر كنید كه برایتان مهم است و شما را می شناسد.و میتوانید او را به رنگی اختصاص دهید.پاسخ خود را دوبار تكرار نكنید .
هر رنگ را فقط به یك نفر اختصاص دهید
زرد ، پرتقالی ،قرمز ، سفید ، سبز
سوال چهارم
یك عدد بنویسید (از 0 تا 20)
روزهفته مورد علاقه خود را بنویسید
در انتها مطمئن هستید این پاسخها صحیح هستند باز هم مرور كنید تا مطمئن شوید
...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
قبل از خواندن جوابها آرزوی خود را تكرار كنید
پاسخ ها
1
گاو: پیشرواست
پلنگ : غرور و افتخار است
گوسفند : عشق است
اسب : خانواده است
خوك : پول است
2
توصیف شما از سگ شخصیت شماست
توصیف گربه همان توصیف شریك شماست
موش توصیف دشمن شماست
قهوه نگاه شما به میل جنسی است
دریا زندگی شخصی شما را نشان می دهد
3
زرد: كسی كه هرگز فراموش نمی كنید
نارنجی: كسی كه شما او را دوست واقعی می دانید
قرمز: كسی كه شما او را واقعا دوست دارید
سفید : روح دوم شما
سبز :كسی كه در لحظات حساس زندگی او را بخاطر خواهید داشت
4
0-4 : زندگی شما بتدریج و آرای رشد خواهد كرد
۵-9 : زندگی شما برابر علاقه شما رشد خواهد كرد
۱۰-14:شما تا 3 هفته دیگر 5 واقعه غیر منتظره خواهید داشت
۱۵به بالا زندگی شما با سرعت بسیاری رشد خواهد كرد و آرزوی شما محقق خواهد شد
باید به تعداد عددی كه آرزو كرده اید این پیام را برای افراد بفرستید. و آرزوی شما در پایان روزی كه دوست داشتید برآورده می شود
آنها معتقدند دلای لاما راست گوست و اگر كسی به این موضوع اعتقاد ندارد كافی است این پیام را به 5 نفر بدهد تا درستی آنرا درك كندچرا كه بزودی برایش یك اتفاق جالب و شگفت انگیز رخ خواهد داد
تبتی ها عقیده دارند این پیام را نباید بدور انداخت.
آنها عقیده دارند فرشته عجایب موسوم به مانترا از دستان دارنده این پیام پس از 96 ساعت بیرون خواهد آمد و یك موقعیت شگفت انگیز خواهید داشت
از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!
دکتر علی شریعتی
تو ويترين زندگيت به عروسكی نگاه نكن كه مال تو نيست ، چون اون فقط وسوست می كنه تا اونی روكه دوست داری ازدست بدی ... !
HapPpPyYy(Y) Valentine
فردا یه روز عجیبیه از دیدگاه بعضی ها اینه که به صدتا دوستی که دارن تبریک بگن یا به کسی که دوسش دارن یا به کسی که دل بستن و احساسشون فراتر از دوست داشتنه یا روزی که تنهایی رو براشون یادآور میشه و یه دسته ی دیگه مثل من ... 
ادامه نوشته
امروز برادرم یه حرفی گفت ... 
گفت امروز رو به هر کسی که دوست داری باید تبریک بگی ...
منم به داداشم بابک تبریک میگم و به یه نفر که امیدوارم مثل الآن همیشه باعث لبخندش شه ...
مونا و بابک این روز رو تبریک میگم همیشه مثل این دو تا باشین البته با من 
...
Iyı kı doĞdun canım
emrooz rooze khoobi baram nabood vali un khoshali ke bekhatere emrooz tu delame kesi nemitoone beham bezane , farda tavalode fereshteye zendegimo be gofteye khodam tamoome zendegim , 19 sal pish yeki be in donya umad vali man ke 3 sal bad be donya umadam nemidunestam ishun mishe kolle zendegim , moshavere zendegime :d , razdarame , bache sheytooname kholase O BENIM BIRICIK ASHKIM , dadashamo migam , babak o , babak khoshalam ke be donya umadio nazashti man tanha basham tu in donya albate man umadam ta ma baham bashim poshtvaneye ham bashim , da babak hazmi chokh chatin olar bilava manimda farsim gutulde
The Silence
You lift me up and knock me down
I'm never sure just what to feel when you're around
I speak my heart but don't know why
'Cause you don't never really say what's on you mind
It's like I'm walking on broken glass
I wanna know but I don't wanna ask
So say you love me or say you'll leave me
Don't let the silence do the talking
Just say you want me or you don't need me
Don't let the silence do the talking
You let me in but then sometimes
Your empty eyes just make me feel so cold inside
When I'm with you, it's like rolling dice
Don't know where or how you're gonna make me cry
So say you love me or say you'll leave me
Don't let the silence do the talking
Just say you want me or you don't need me
Don't let the silence do the talking
It's killing me, the silence
It's killing me, the silence
The silence
It's like I'm walking on broken glass
If this is the end then please just make it fast
So say you love me or say you'll leave me
Don't let the silence do the talking
Just say you want me or you don't need me
Don't let the silence do the talking
The silence, the silence, the silence
The silence, the silence, the silence
You lift me up and knock me down
I'm never sure just what to feel when you're around
SUPRIZ
bah bah bah ... emrooz tavalode pesarame , pesaram ke az man 3 sal bozorgtare :d
milad tavalodet mobarak 100000 sal be in salhaaa ba hameye kasai ke dooseshun 
dari
buda tarjomasi dedim chokh yorulma :d tavalodun chokh chokh mubarah oghlum . 
min il bi nafarinan bahamm
.gif)
HapPpPpyYyYy BirthdayYyYy
- وقتی راه رفتن را آموختی ، دویدن را بیاموز و دویدن را که آموختی ، پرواز را.
راه رفتن را بیاموز ، زیرا راه هایی که میروی جزيی از تو میشود و سرزمین هایی را که میپیمایی بر مساحت روح تو می آفزاید.
دویدن بیاموز ، چون هر چیزی را که بخواهی ، دور ، و هر قدر که زود باشی دیر است.
و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا بشی ، برای آنکه به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شی .
- من راه رمتن را از یک سنگ آموختم ، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت.
بادها از رفتن به من چیزی نگفتند ، زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند.
پلنگان دویدن را یادم ندادند ، زیرا آنقدر دویده بودند که که دویدن را از یاد برده بودند.
پرندگان هم پرواز را به من نیاموختند ، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند.
اما سنگی که درد سکون را کشیده بود ، رفتن را می شناخت ، کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود دویدن را می فهمید و درختی که پاهایش در گل بود ا ز پرواز بسیار می دانست.
آنها از حسرت به درد رسیده بودند ، از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت ...
- وقتی که رفتن را آموختی ، دویدن را بیاموز و دویدن را که آموختی ، پرواز را.
* رفتن را بیاموز ، زیرا باید هر روز از خودت تا خدا گام برداری .
* دویدن را بیاموز ، زیرا چه بهتر که از خودت تا خدا بدوی .
* و پرواز را بیاموز زیرا باید روزی از خودت تا خدا پر بزنی .
ino yeki az doostam dad behem ke inja benevisamesh , mc Delaram joonam
دوست دارم...
دارم از تو دور میشم ... داره تنها میشه قلبم ... میدونم نبودنه تو جونم و میگیره کم کم ... چیزی از تنم نمونده ... درد دل شکستنه تو ... یه اتاق ساکت و سرد ... منو فکر رفتنه تو ... دوست دارم ... دوست دارم ... هنوز عشق منی ... میدونم منو از یاد میبری ... بهونه ی نفس کشیدنم تویی ... دوست دارم تو قلب من فقط تویی ... دارم از یاد تو میرم ... بی تو هر لحظه میمیرم ... ته زندگیم همین جاست ... بدون اینو که میمیرم ... میگم عاشق تو هستم ... بی تو آروم نمیگیرم
ادامه نوشته
تو را به جای تمام کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم...